دخترک

ساخت وبلاگ
قصه که نا تمام بماند تا تهش همینطور است. فرقی ندارد چندسال بگذرد قصه نا تمام هیچ وقت تمامی ندارد ما آدم ها قصه های زیادی برای هم ساختیم تلخ یا شیرین فرقی ندارد اصلش این است که الان کجای قصه اونها ایستادیم. گاهی آدم ها همدیگر را رها میکنند، میروند و دیگر باز نمیگردند... جای رفتنشان درد میگیرد اما باز نمیگردند چرخ زمان اینقدر میچرخد که نه تو آن آدم سابقی نه آن ها اما یک جای دنیا منتظر است، قصه نا تمام مانده انگار یکی باید بیاید یک د اند بزرگ ته روزهایت بچسباند تا آن قصه تمام شود. راستش هنوز هم جایش درد میکند اینقدر که از همه جا مانده آمده ام همه دردهایش را سر این چهارتا کلمه خالی کنم چون دیگر نمیتوانم برایش فاتحه بخوانم و بریزم در خودم، بی خداحافظی، بدون هیچ حرفی، دلیلی انگار غریبه ترین آدم دن دخترک...
ما را در سایت دخترک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : spydar بازدید : 138 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1396 ساعت: 16:14

سرم درد میکند، نمیدانم از هجوم این افکار آزار دهنده است یا از سرماخوردگی هر چه هست نمیگذارد بخوابم... یکروز همه رد و نشان هایی که از من بود را پاک کردم همه چیز را حتی سپیدار، در حالی که آن کامنت را دیدم گفته بود اینجا را پاک نکن تو را به خدا بگذار برایم بماند اینجا عین یک فرش دست بافت است که...باقی اش را خاطرم نیست ادم کم حافظه ای نیستم بس که به خودم باید فراموش کنی دیکته کرده ام یادم رفته است دیگر! الغرض که با همه این حرفها پاکش کردم و یک گوشه ای نوشتم برای کسی که با واژه هایش زندگی میکند قتل عام دست نوشته کم از خودکشی نیست... حالا که فکر میکنم اصلش خود خودکشی بود، دیگر نه من آن دختر بچه هجده نوزده ساله ام و نه سپیدار یک وبلاگ قدیمی پر بازدید! حالا من زنی هستم که در آستانه بیست و یک سالگی چ دخترک...
ما را در سایت دخترک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : spydar بازدید : 75 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1396 ساعت: 16:14

بیست وچند ساله بود، بی نام و نشان مینوشت، نمیدانستم زن است یا مرد، نه برای خوب نوشتنش بیشتر از روی کنجکاوی میخواندمش، قصه اش عاشقانه بود نه ازین عاشقانه های لوس آقایی خانمیی اینستاگرام، او هر روز با معشوقش حرف میزد برایش یک فنجان چای میریخت و او را لای همه روزمره های هر روزه اش جا میداد از همسایه ها گرفته تا همکاران و حتی از رهگذران خیابان برایش میگفت از اینکه آن دختر بچه در مترو چشمانش شبیه او میخندید یا گرمی سلام پیرمرد همسایه که هر روز نان دستش دارد چقدر عین صدای او دلچسب است. بعضی از پست های وبلاگ تنها چند دیالوگ بود، دو سالی وبلاگش را دنبال میکردم و منتظر بودم ببینم ته این فراق عاشقانه چه میشود، منتظر یک اتفاق بودم که بالاخره افتاد، یکروز آمد نوشت دوستش داشتم، اینقدر که رفتنش را هیچ وقت دخترک...
ما را در سایت دخترک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : spydar بازدید : 70 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1396 ساعت: 16:14

... حالم بد است اما به روی خودم نمی آورم، حالم خیلی بد است یک چیزی روی دلم است یک چیزی که میخواهم بالا بیاورمش اما نمیتوانم یک چیزی بیخ گلویم گیر کرده است یک چیزی که حالم را بد میکند، یک چیزی که من را گره زده به دردهایم به گذشته ای که به سختی گذشت یک چیزی حالم را چنان بد کرده است که حتی نوشتن هم آرامم نمیکند هر چه مینویسم تمام نمیشود هر چه دوره میکنم ته نمیکشد یک چیزی روی دلم چنان سنگینی میکند که نمیتوانم سرم را گرم چیزی کنم... + نوشته شده در  پنجشنبه شانزدهم آذر ۱۳۹۶ساعت 2:51  توسط میم  |  دخترک...
ما را در سایت دخترک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : spydar بازدید : 72 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1396 ساعت: 16:14

هر ادمی یکسری حرفهای نگفتنی داره فقط و فقطم میتونه به خودش بزنه، همه آدم ها هم هرازگاهی دلشون میگیره همه آدم های داغدار گاهی یاد آدم های رفته می افتند و جدای از اون همه ادم ها در فواصل مختلف زندگیشون به خودشون در گذشته نگاهی می اندازند و راجب خودشون فکر میکنند مثلا میگن وای چقدر احمق بودم یا چه تفکرات بچگانه ای داشتم! منم مثل همه اون آدم ها فقط مشکلم اینه که تلخی گذشته چنان که به کامم میاد که گاهی از خودم میپرسم چطور هنوز داری زندگی میکنی؟ مثل یک ادم معمولی به اینده فکر میکنی و توان ایستادن داری....من هرچقدرم محکم باشم گاهی بدون هیچ رودربایسی با خودم دلم عین همان روزها میگیرد همانقدر تلخ است، همانقدر درد دارد و من درست عین همان وقت ها همانقدر درمانده ام... خیال میکنم با نوشتن درست میشود اما دخترک...
ما را در سایت دخترک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : spydar بازدید : 76 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1396 ساعت: 16:14

گاهی وقت ها اینقدر دلت پر میشه که از سرش میریزه، هر چقدر هم خودخوری کنی آخرش تا خودت سر واژه هات خالی نکنی راحت نمیشی... گاهی دلم میخواد یک غریبه باشم، گاهی میخوام خیال کنم اون سال ها وجود نداشته اما میاد سر دلم، سر گلوم نفسم بند میارن از خواب میپرم، دخترک...
ما را در سایت دخترک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : spydar بازدید : 87 تاريخ : چهارشنبه 1 آذر 1396 ساعت: 20:20